حكايت روز
مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت.
خانهای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعلهها در اتاق نشیمن نشسته بود.
مسافر فریاد زد : هی، خانه ات آتش گرفته است!
مرد جواب داد : میدانم. مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت : آخر بیرون باران می آید. مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی، سینه پهلو میکنی!!!
زائوچی در مورد این داستان می گويد :
"خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند."
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم تیر ۱۳۹۰ ساعت 21:31 توسط کنگره مرزبانان
|
این وبلاگ متعلق به جمعیت احیاء انسانی کنگره 60 ، نمایندگی مشهد مقدس می باشد که در زمینه پیشگیری ، مهار و درمان رایگان اعتیاد فعالیت می نماید.