خانم بافنده:چه موقع متوجه شدید همسرتان مصرف کننده است؟

 قبل از اینکه با کنگره آشنا شوم و در اوایل زندگی مان بود٬پسرم امیر علی تازه متولد شده بود.

آقای بافنده:موقعی که همسرتان متوجه اعتیادتان شد چه کردید؟به فکر درمان افتادید یا اینکه به مصرفتان ادامه دادید؟

اتفاق عجیبی نیفتاد و شاید برایم مهم نبود٬حالا فهمید که فهمید٬هیچ کاری نکردم و عکس العمل خاصی نداشتم حتی بالاترین امتیاز برایم بود چون باعث شد از آن به بعد در منزل به مصرفم ادامه دهم٬البته کم کم کارایی ام کمتر٬و مصرفم بیشتر و بیشتر شد ٬درواقع مانع برای مصرف در منزل برایم برداشته شد.

خانم بافنده:برخوردتان بعد از این موضوع چگونه بود؟

اولین چیزی که به فکرم افتاد مثل همه خانمها ديگر اين بود كه طلاق بگيرم ،شايد با جدايي بتوانم مشكلاتم را حل كنم ولي با وجود پيوند محبتي كه بين ما بود و امير علي را هم داشتم به خودم اجازه ندادم آنرا عملي كنم يا حتي به زبان بياورم،سعي كردم با اين موضوع كنار بيايم،تنها كاري كه مي توانستم بكنم اين بود كه برايش آرزوي بهبودي كنم.

آقاي بافنده:اعتياد شما چه تخريبهايي در خودتان و زندگيتان ايجاد كرده بود؟

اصلي ترين تخريب در من ، گم شدن بود،هيچ چيزي بدتر از اين نيست كه انسان خودش را گم كند ،تخريبهاي مادي و مالي و عدم پيشرفت و نداشتن انگيزه براي جلو رفتن در مقابل بدترين چيز كه گم كردن خودمان است چيزي نيست.

من هيچ وقت نمي دانستم بدنبال چه هستم ،الآن مي فهمم كه بدنبال خودم بودم كه هيچ وقت هم بهش نرسيدم و پيدايش نكردم و اين نرسيدن به خود باعث نااميدي بود كه اصلي ترين  و تير خلاصي نيروهاي بازدارنده است،وقتي توانست خودت را از خودت بگيرد ديگر كار تمام است و نيازي نيست كه منحرفت كند و چيزي را از انسان بگيرد.

خانم بافنده:در زمان مصرف ايشان چه برخوردي داشتيد؟مقابله يا تحمل و مدارا؟

بعضي اوقات مقابله ميكردم و با هم مشاجره داشتيم چون مصرفشان در منزل بود و جلوي چشم من و پسرم برايم دردناك بود و خيلي وقتها هم براي زتدگي ام تحمل ميكردم.
خانم بافنده:تخريبهاي همسرتان چه تخریبهایی در شما ايجاد كرده بود؟

مسلما تخريبهاي زيادي در من هم داشتةمثل نارنجكي كه منفجر ميشود و تركشهايش به اطرافش اصابت ميكند و همينطور تخريبهاي يك مصرف كننده تاثير زيادي در خانواده و همسر ايجاد ميكند از جمله استرس،افسردگيدر زندگي همسر و حتي فرزندان .


آقاي بافنده:چه اقداماتي براي ترك يا درمان انجام داديد؟

براي درمان هيچ كاري نكردم و با آن بيگانه بودمولی ترکهای معمولی با قرص متادن و  .....و داروهای دیگر و سقوط آزاد چندین بار انجام دادم ٬برای URDهم رفتم٬قرار شد دوروز بعد مراجعه کنمکه خوشبختانه نرفتم٬بیشترین زمان ترک کردنم ۶ ماه بود.

از زمانی که در کنگره درمان شدم و طعم آزادی و رهایی را چشیدم فهمیدم که آن ترکها فقط زور زردن برای عدم مصرف بود نه تنها مصرف نمی کردم بلکه زندگی٬تفریح٬ هیچ کاری انجام نمی دادم.


آقاي بافنده:چه میزان تا به حل بدهی های زمان مصرف خود را باز پرداخت کرده اید؟آیا حساب خودتان را صاف کرده اید؟

باید ببینیم صفر کردن حساب با چه کسی یا چه چیزی است،مسلما با بیش از ۱۲ سال تخریب نمی شود ۶ ماهه یا یکساله آن را صاف کرد٬ولی خوشحالم که در مسیر آن قرار گرفته ام چون فقط جبران تخریبهاي خودم نیست بلکه خانواده ٬محل کار منطقه ای که مصرف میکردم و آموزشهای منفی که به دیگران داده ام .

اینها را با ۲ یا ۳ یا ۵ سال در کنگره بودن نمیتوان گفت که دیگر جبران کرده ایم هرچه حسابمان را صفر می کنیم بدهی های قبلی روشنتر و نمایان تر می شود٬مثلا اگر به ۱۰ جا بدهکار بودم ٬وقتی تمام می شود می بینم به ۱۰ جای دیگر بدهکارم که قبلا آنها را نمی دیدم ٬حالا با باز شدن تفکر و حسها تازه متوجه  آن شدم٬به نظر من اگر صاف کردن حساب به نقطه اي ميرسيد و تمام ميشد كار هستي هم تمام ميشد ،پس ادامه دار است و به تفكر و آگاهي و ميزان دانايي هر كس بستگي دارد كه چقدر از حسابش را باز پرداخت كرده است.

من هم تا بحال تا حدودي حسابم را نسبت به خانواده ام پرداخته ام و در اجتماع هم با خدمت كردنم در كنگره و انتقال آموزشها به شاگردانم سعي دارم مقداري از بدهي هايم را باز پرداخت كنم كه اميد وارم مورد قبول حق واقع شود.


خانم بافنده:تصوير ذهني شما از اعتياد و يك مصرف كننده قبل و بعد از آمدن به كنگره؟

قبلا يك مصرف كننده در نظرم قول بي شاخ و دمي بود كه درمان ندارد و هيچ اميدي براي بهبودي اش نيست و اين درد و رنج را بايد تا آخر عمر به دوش بكشد،ولي الان خيلي نظرم فرق كرده است،مخصوصا از زماني كه مسافرم به تهران رفت و برگشت و وارد كنگره شد،طرز حرف زدن و حال و هوا و رفتارش باعث شد من به كنگره ايمان بياورم،زماني هم كه خودم به كنگره آمدم و با اعتياد و پروتكل در مان آن آشنا شدم نظرم كاملا عوض شد.


خانم بافنده: بعد از رهايي مسافرتان چه چيزي باعث شد باز هم به كنگره بياييد  و ماندگار شويد؟

بعد از رهایی حدود ۲ یا ۳ ماه گذشته بود٬چون علاقه زیادیداشتم و ایمان آورده بودم٬در راستای ایمان سالم٬عمل سالم و حس سالم در امتحان کمک راهنمایی شرکت کردم تا آن صندلی و جایگاهی که به من کمک کرده بود تا به درمان و رهایی برسم٬باز پرداخت نمایم و بتوانم دست دیگران را بگیرم تا درد و رنجی را که دارند را در کنار من کاهش دهند و کم کم به حال خوش برسند و بهبود پیدا کنند.

این انگیزه ای شد تا در امتحان شرکت کنم و خوشبختانه قبول شدم٬البته خدمت به بندگان خدا شیرین ترین عمل سالم است که در سفر دوم تجربه کردم٬این بود که تا زمان رهایی مسافرم برای او به کنگره می آمدم اما بعد از آن بای خودم می آیم. 

کدامیک از آموزشهای کنگره تاثیر بیشتری در شما داشته و بیشتر کاربردی کرده اید؟
خانم بافنده:صبر٬استقامت و آرامش
آقاي بافنده:این همان حرف آقای مهندس است که می گویند٬آیا شما می توانید بگوئید از اعضای بدنتان (قلب٬مغز٬کلیه......)کدامیک مهمتر است.

آموزشهای کنگره را نمی توان از هم جدا کرد٬اما آن چیزی را که از همه بیشتر فهمیدم و از بهترین آموزشها بود٬این بود که خود من هستم و نوک پیکان و محور همه چیز خودم هستم چه خوب چه بد.

از وقتی که خودم را پیدا کردم و شروع کردم روی خودم کار کنم تا حدودی موفق شدم.وقتی خودمان را وسط می گذاریم٬دیگران محو می شوند٬آنجاست که می دانیم چه کار ی باید انجام دهیم و چه کاری نباید انجام دهیم.

ما گاهی تفکراتی داریم و به جایی می رسیم که با هر کسی که روبرو می شویم می توانیم دورش بزنیم و محاسباتش را بهم بزنیم.ولی وقتی خودم در خلوت خودم قرار می گیرم دیگر نمی توانم خودم را گول بزنم یا دور بزنم ٬آنجاست خودم با خودم رو در رو میشوم  و خود سازی شروع میشود.

این پیدا کردن خودم چه خوب چه بد  بیشترین تاثیر را در من گذاشت.


آقاي بافنده: چرا و از چه زمانی کمک راهنما شدید؟

روزی که من وارد نمایندگی مشهد شدم٬یک کمک راهنما٬چهار نفر سفر اولی و یک سفر دومی بودند مشاوره که شدم ازحرفهایی که زدند هیچی نفهمیدم٬مشاور گفت من الآن از نشئگی توپ توپم٬گفتم٬معلوم نیست چی مصرف کرده یا بمبی انداخته که اینطور میگوید چون من با روزی ۱۰ گرم مصرف شیره هنوز حالم خراب است چطور میشود او نشئه باشد ٬بعد رفتم داخل جلسه٬بازگفتم این چند تا بچه مدرسه ای چه می توانند بکنند حتی در حرفهای استاد هم نظر می دادم٬آنروز جلسه من را گرفت٬سه روز بعد برای رهایی برادر زاده ام قرار شد به تهران برویم .

از آنجا که از مصرف کردن خسته شده بودم و واقعا خواستار رهایی بودم گفتم حالا میروم هم فال است و هم تماشا٬در راه هیچی مصرف نکردم که دیگران گفتند چرا کاری نمی کنی حالت بد میشود اما آنقدر خواهان رهای بودم که حتی با خودم مواد هم بر نداشته بودم.

به نمایندگی سمنان و بعد به از آن به نماینگی آکادمی رفتیم٬با ورود به کنگره تازه فهمیدم که تا بحال با خودم چکار کرده ام با اولین برخورد با کسانی مثل آقای حکیمی و آقای صداقت و دیگران و دیدن چهره آنها تازه فهمیدم تا بحال با خودم چکار کرده ام و قبول کردم که خیلی خرابم چه ظاهی و چه باطنی٬بعد یک نفر از کمک راهنمایان سمنان را انتخاب کردم٬ایشان گفتند اگر دست دادی و یا علی گفتی دیگر اما و اگری در کار نیست و باید هر هفته یا دوهفته ای به سمنان بیایی ٬گفتم حتما می آیم٬این اولین تصمیمی بود که در زندگی ام گرفتم٬خواستم انجام دهم و انجام دادم .

یک چیزی من را می کشاند و بندی که باید وصل میشد وصل شده بود تا جایی که اگر نیازی بود حاضر بودم پای پیاده هم بروم٬آنروز تصویر الآن را نمی دیدم ولی حس اولین روز ورودم به کنگره و آن محیط به من القا کرد این همان جایی است که دنبالش بودم تا به رهایی برسم.

در پیامها داریم که میگوید:هر انسان جهت هدف خاصی پا به دنیا می نهد و هر چه به آن حوزه نزدیکتر باشد از آرامش بیشتری برخوردار است.

برای همین بوی آرامش را حس کرده بودم.

من به کنگره برای رهایی و خلاصی از مصرف آمده بودم اما روزی که برای رهایی به تهران رفتم تا چند روز لذتی را که در خود احساس میکردم قابل وصف نبود٬موقع پایین آمدن از سکو به راهنمایم گفتم ٬چه لحظه ای لذت بخش تر از این لحظه که به رهایی برسیم وجود دارد ایشان گفتند:از این لحظه شیرین تر لحظه ای است که رهجوی خودت را برای رهایی به اینجا می آوری ٬این بود که از همان لحظه شروع کردم به مطالعه و تلاش٬بعد از ۶ ماه در امتحان کمک راهنمایی قبول شدم و فرمان هم صادر شد.همان مثلث نتیجه گیری٬خواست تلاش و فرمان اجرا شد تا امروز که در خدمت دوستان هستم.

آقاي بافنده: گفتید حس رسیدن به رهایی و شیرین تر از آن رساندن رهجو به رهایی است٬آیا از این لذت بالاتر هم وجود دارد؟

پیش رفت هم پله ای و بتدریج بوجود می آید٬انشاالله تا دو هفته دیگر که اولین رهجویم به رهایی رسید این لذت را تجربه کنم ٬تا ببینم چه میشود٬مسلما لذت های شیرین تری هم هست چون آنچه من یاد گرفته ام در هستی طیف های زیادی از حال خوش وجود دارد انسان باید حرکت کند و به آن برسد تا بفهمد چه حسی دارد از روزی که انگیزه کمک راهنمایی داشتم و به آن رسیدم می خواستم رهجویی برای رهایی ببرم که فقط قطع مصرف نکرده باشد رسیدن یک رهجو به رهایی با تمام متعلقتش لذت بخش است یعنی جسم و روان و جهان بینی و زندگی اش به تعادل برسداگر اینطور باشد به حال خوش واقعی رسیده ام کنگره هم همین را میخواهد و من هم غیر از این نمی خواهم و نمی خواهم سریع به این خواسته برسم برای من پله بعدی اینست که رهجویی در لژیونم آموزش بدهم که مدتی بعد از رهایی اش کمک راهنما شود و بتواند به انسانهای دیگری کمک کند.

مسلما ما در این کره خاکی چه باشیم چه نباشیم٬نقش مان پاک نمی شود پس مثل همان پیام وادی نهم باید بذر نیکو بکاریم و یا تخم و دانه با ارزش٬هم قوت کافی و هم سایبانها بر افراشته خواهد شد.
پس آن كنيم كه فرمان است.                                  ؛؛ادامه دارد؛؛

 نویسنده و گزارشگر:مسافر رضا افشار
لژیون کمک راهنما : محمد اختری
نمایندگی :مشهد مقدس
تاریخ:۹۲
/۱۱/۲۵