سفری به درون فصل 2 قسمت دوم (برگرفته از 14 وادی )
سفری به درون فصل 2 قسمت دوم
دهکده فرماندهان به دو قسمت تقسیم شده بود.
قسمتی از آن را راهنما اینگونه معرفی نمود :
فرماندهان نالایق !!!
با خود گفتم : اگر شخصی نالایق است پس چرا به او ســِمت فرماندهی را عطا می کنند؟
از راهنما سوال نمودم : افراد نالایق چطور فرمانده می شوند ؟
راهنما گفت : از روز اول که این افراد نالایق نبودند؛بلکه در طول مدت زمانی به جایگاهی می رسند که خود را خیلی بالاتر از آنچه که هستند؛ می پندارند و این به معنای کلمه یعنی : منیـــت !
منیــــت از قیاس خود با دیگران آنهم در رشته ای خاص انجام می پذیرد.
سپس راهنما از من سوال نمود : ببینــم تو تا به حال با کمان تیر اندازی نمودی و در آن تبحــری هم داری؟
پاسخ دادم : خیــر ؛ من تا به حال کمان در دست نگرفتم.
گفت : پس تو در کمانداری دچار منیت نخواهی شد ؛ چون نه آن را تجربه نمودی و نه تبحری در این زمینه داری ؛ولی ممکن است در کاری که تجربه و تبحر داری دچار منیت شوی!
منیــت بزرگترین آسیبی که به انسان میزند ؛این است که او را از آموزش گرفتن منع میکند و به خیال اینکه او از بقیه بهتر و بیشتر می داند هیچ وقت آموزشهای لازم را برای درست زندگی کردن نمی گیرد؛ و این به معنای سقوط انسان است .
گفتم : اگر زحمتی نیست کمی این مطالب را با اعتیادم ربط دهید تا بهتر متوجه شوم که آیا من هم جــزء این فرماندهان نالایق هستم یا خیــر.
راهنما گفت :
ببین ؛بدن انسان از چیزی حدود 60 یا 70 میلیارد سلول تشکیل گردیده که هر سلول دست کمی از یک شهر و یک سیستم پیچیده و بزرگ ندارد.
و فرماندهی این سیستم خارق العاده اسبت (جســم ) را به جنابعالی اهدا نمودند .
فرماندهانی که می خواهند به سمت نالایقی پیش روند ؛با این طرز تفکر که آنها با بقیه فرق دارند و اراده آنها قوی است و چــه و چــه ؛ به مصرف تفریحی مواد روی می آورند و دوران نامزدی اعتیاد را سپری می نمایند و بعد از مدتی مصرف کننده به تمام عیار می شوند و به مرور زمان تخریب پشت تخریب را به خود و اطرافیان وارد می نمایند.
این افراد به اسم خوشگذرانی و تفریح و سرگرمی و کسب لذتهای پوچ و زود گذر و در یک کلام و ختم کلام ؛ به اسم نعشگــی هر کاری که دلشان می خواهد را بر سر این کیهان عظیم ( جســم ) می آورند.
حالا تو بگــو این افراد فرماندهان نالایقی نیستند ؟
گفتم : راست می گوئید ؛ چقدر زیبا فرماندهی نالایق این کیهان عظیم(جسم) را برایم بازگو نمودید؛ ولی راستش را بگویم من تا به حال کوچکترین عضو اسبم را که یک سلول است را نمی شناختم ؛چه برسد به اینکه ...
راهنما گفت : پس تا به این جا متوجه شدی که خالق هستی با چه ظرافت و دقتی اسب (جسم ) تو را خلق نموده که تو (روان ) سوار بر آن شوی و به ادامه حیات و تکامل بپردازی ؛ چطور ممکن است که این انسان با آنهمه پیچیدگی خاص خود ؛بیهوده بر روی زمین آمده باشد.
گفتم :
برای فرمانده لایق بودن باید چه کاری انجام دهم ؟
راهنما گفت :
بیا باهم به آن قسمت دهکده برویم تا ببینیم فرماندهان لایق چطور عمل می کنند و مشخصه آنها چیست.
راه افتادیم و به قسمت دوم دهکده رسیدیم :
فرماندهان لایق !!!
در بدو ورود راهنما شروع به سخن نمودن نمود :
این فرماندهان ؛افرادی هستند که نعمتی که خداوند به عنوان اختیار به آنها عطا فرموده را محترم شمارده و برای جسم (اسب ) و روان خود ارزش قائلند.
به کارهای ضد ارزشی نپرداخته و در صراط مستقیم حرکت می نمایند؛ و هیچگونه تخریبی را به اسم خوشگذرانی و کسب لذتهای پوچ و...؛ به خود وارد نمی کنند ؛بلکه در زندگیشان از لذتها و تفریحات سالم استفاده می نمایند؛ و به عبارتی حال خوش را به نوعی از مسیر درست بدست می آورند.
راهنما اینطور ادامه داد :
چیزی که شاید برایت جالب باشد ؛این است که اکثر این افراد قبلا فرماندهان نالایقی بودند که با طی کردن درست و صحیح مسیر درمان ؛اکنون فرماندگانی لایق گشته اند.
اکنون این افراد اختیاری را که نیروهای شیطانی با مصرف مواد از آنها ربوده بود را دوباره بدست گرفته اند و فرمانده جسم و روان خود گشته اند.
گفتم : اختیـــار !!! اختیار دست مواد باشد یعنی چــه ؟
راهنما گفت :
شما وقتی مصرف کننده مواد هستی ؛ تا زمانی که مواد به اسبت ( جسم ) برسد که می توانی راه بروی و به اداره امورات زندگی بپردازی ؛ ولی زمانی که مواد به اسبت نرسد ؛ دیگر آنجا دست و پای اسبت برای خودش به طرفی پرتاب می شود و قطرات اشک هم بدون اختیارت جاری می شود و خمیازه اسبت هم به نوعی دست خودش نیست و حتی دستگاه گوارشی اسبت نیز بی اختیار است.
مواد تعیین میکند که چه بخوری و چه بنوشی !
کی بخوابی و کی بیدار شوی !
کجا بروی و کجا نروی !
و ...
حال اگر موقع خماری فرماندگی بدنت دست تو باشد که این عکس العملها را باید کنترل نمائی ؛ اینطور نیست ؟ پس چرا قادر به کنترل آنها نیستی ؟
سخنان راهنما تاثیر شگرفی در من ایجاد نمود و با خود عهــد کردم که این مسیر ( درمان ) را به خوبی طی نمایم تا فرماندهی لایق برای خودم ( روان ) و اسبم ( جسم ) باشم.
غرق در اندیشه بودم که منادی شهــر با صدایی بلند و رســا در شهــر فریاد زد :
ای انسانهــا به گوش باشید و هوشیار !
چندین انسان در حال متولد شدن هستند ؛ پس بیایید و نظاره گر باشید؛ باشد که ...
راهنما با عجله گفت :
زود باش باید به کلبــه قابله برویم تا نظاره گر تولد تعدادی از انسانها باشیم.
دوان دوان به سمت کلبــه قابله حرکت نمودیم تا اینکه به کلبه رسیدیــم.
عجــب !!!
کلبه ای مخوف و وحشتناک ؛ با چوبهایی سوخته ؛درب ورودیش بسیار زیبا و درب خروجیش به سرزمینی تاریک منتهی می گشت.
دسته دسته انسانها وارد کلبــه قابله می گشتند و از درب خروجی راهی سرزمین تاریکی می گشتند.
نفس در سینه ام حبس گشته بود ؛ آب دهانم از شدت حیرت خشک شده بود؛ مات و مبهوت از این تصویر بودم که راهنما دستی بر شانه ام زد و گفت :
تعجب نکن ! برای تولد یک فرزند باید یک انسان با جنس مخالف خود ازدواج نماید؛ درست است ؟
گفتم : کاملا درست است.
گفت : خُــب ؛ از ازدواج انسان و مواد مخدر هم اعتیاد متولد می شود که این قابله کار اصلی را انجام میدهد؛ با این تفاوت که برای تولد اعتیاد سن و سال و سمت شغلی و خیلی چیزهای دیگر اصلا مهم نیستند.
گفتم : این قابله کیست و از کجــا آمده ؟
گفت :
این قابله از مستخدمین شیطان است که کارش تولد اعتیاد انسانهاست .
گفتم : مثل اینکه ایشان این روزها سرشان هم خیلی شلوغ است و حسابی مشغول هستند.
گفت : درست است !
و قسمت بزرگی از این مشکل و معظل بدست خود ما انسانها درست می شود.
گفتم : چطــور ؟
گفت : اعتیاد از دو مقوله انسان و مواد مخدر تشکیل گردیده که برای درمان اعتیاد باید این 2 مقوله را کاملا بشناسی و اثرات هر یک را روی دیگری بررسی نمائی.
گفتم : اثرات مواد مخدر را بر روی انسان کاملا می شناسم ؛ چون من خود کاملا آنرا با گوشت و پوست و استخوان درک نمودم ولی اثراتی که انسان بر روی مواد مخدر می گذارد چیست :
راهنما جواب داد .... ادامه دارد ....
این وبلاگ متعلق به جمعیت احیاء انسانی کنگره 60 ، نمایندگی مشهد مقدس می باشد که در زمینه پیشگیری ، مهار و درمان رایگان اعتیاد فعالیت می نماید.